روزگاری مهر بود و وفا ،روزگاری عشق بود و صفا .روزگاری درتپشهای دل ،طنین بودن بود .اکنون منم و این دل تنها ،این دل زخم خورده ،نه از جفا ،نه از بودن ،از هستن ،از خواستن ،دست می برم در آسمان ،چیدن یک سر سوزن چشمک ستاره باران ،چیدن لبخند خورشید برگونه ی آفتاب گردان .دست میبرم در دل ابر،همنوا با دل پر دردش ،همنوا با آواز رعدش .دست میبرم ،امااین دستها چه خالی است .خالی از سوسوی ستاره ای دوردست ؛خالی از لبخندی محو ،اما پراز گریه باران ؛گریه باران چه شنیدنی است .گریه باران چه پرااز احساس است .احساسی با تپش دل آسمان ؛با وسعت آبی بیکران .اما ما ؛وسعت دلمان تا کجاست ؟چه رنگی است؟وسعت دل ماچه بی صدابارانی می شود و چه پرطنین بارش آغاز میکند .وسعت دل ،چه زود میگیرد .چه زود خرد میشود .وسعت دل ؛اما چه زیبا همراه می شود با نسیم تپش دل همراه ؛چه زیبا آواز همراهی سر میدهد.وسعت دل ما همیشه وسیع می ماند اما چه زود فراموش میکند وسعتی دارداندازه خورشید ؛وسعتی دارد به سوسوی ستاره های آسمان؛فراموش میکند اگر دل است نه اینکه یک دل است؛نه ؛بلکه دلی است جایگاه دل دیگر؛ای کاش به وسعت دل خود ایمان داشتیم .ای کاش...
1- با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
2- با وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه میکند
3- از حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید
4- تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا میکند ترجیح دهیم
5- از (از دست دادن) نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است
6- بیشتر را به کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است
7- کمتر سخن بگوئیم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم نه برای گفتن
8- از سرعت خود بکاهیم که آنان که سریعتر می دوند فرصت اندیشیدن به خود نمیدهند
9- دیگران را ببینیم تا در دام خویشتن محوری اسیر نشویم
10- از کودکان بیاموزیم پیش از آنکه بزرگ شوند و دیگر نتوان از آن آموخت